دنیای حنانه

دنیای حنانه

سلام هرچه در چنته داشتیم تقدیم به شما میکنیم یه خرده هنری رباندوزی مذهبی و....
دنیای حنانه

دنیای حنانه

سلام هرچه در چنته داشتیم تقدیم به شما میکنیم یه خرده هنری رباندوزی مذهبی و....

این... قرارمون نبود...



ما خون دلها  خورده ایم ، قرارمان برای نسل نوجوان و جوان این نبود !

من آنروز یک عشق داشتم ؛ پیروزی یا شهادت ، بعضی ها امروز  هر ساعت ،

عاشق و معشوق  آدم های غریبه می شوند  و به سادگی دل می دهند و دل ربایی می کنند!

 من آنروز از گل و لای و خاک سنگرها  بر لباسهای ساده ام  لذت می بردم

و بعضی ها امروز از شلوارهای لی  خاک نما و پاره پوره خارجی !

 من آنروز در جبهه زیر آفتاب داغ ، چفیه بر سر می انداختم تا نسوزم ،

بعضی ها امروز رو سری از سر انداخته اند که موی سر به نامحرم نشان داده

و بسوزند ودیگران راهم بسوزانند !

 من در شب قبل از عملیات بر دستانم  حنا می زدم  تا در جشن پیروزی  یا شهادت شرکت کنم ،

بعضی ها امروز  بر چهره شان  هفت قلم مواد آرایشی خارجی می زنند  تا به نامحرم بگویند : من   های  کلاسم ،  نگاهم کنید !

من آنروز در وصیت نامه ام می نوشتم :

خواهرم حجاب تو بر علیه دشمن از خون من موثر تر است ،

بعضی ها امروز حتی در پروفایل شان می نویسند :

همیشه به روز هستم ، دوره و زمانه  عوض شده 

و عشق من مد گرایی و تقلید از غربی هاست !چادر را تجربه نکرده ام ، قدیمی است !

من آنروز در بیسیم از بچه های پشتیبان می خواستم از طرفم برای دشمن نخود

و آجر و سنگ ( آتش) بفرستند ،  بعضی ها امروز به هر ناشناسی می گویند :

برایم  شارژ بفرست !

 من آنروز مشامم از بوی  دود و باروت پر بود و برای رسیدن به هدفم ،

از آن لذت می بردم ، بعضی ها امروز از بوی الکل در انواع ادکلن های خارجی !

من آنروز خشاب و اسلحه ام را برای نابودی دشمن در بغل گرفته بودم

و بعضی ها امروز سگ های نجس تزیینی گران قیمت را !

من آنروز در جبهه ، اوقات فراغتم را در چاله هایی ، قرآن و دعا می خواندم ،

اسغفار می کردم و لذت می بردم ،  بعضی ها امروز در چت رو م ها 

به دنبال عشق ناشناس و گمشده ساعتها به بطالت ، پرسه می زنند و روم عوض می کنند !

 من آنروز در هنگام عملیات ، در گوشی  بیسیم ، یا زهرا(س) و یا حسین(ع)  می گفتم

و بعضی ها امروز در گوشی خود ،از نفس ، عشق ، ناز و فدایت شوم به نامحرم و ناشناس!

 

 من آنروز در خط ، یک دست لباس خاکی داشتم وبا آن احساس غرور ،

زیبایی و عزت کرده و شکر خدا می گفتم ،  بعضی ها امروز لباس های رنگارنگ خارجی

و صورتی تزیین شده اما  خود انگاره ای زشت 

که هیچگاه با تغییر مد ،از خودشان راضی نمی شوند !

من آنروز با ذکر استغفرالله وقت می گذراندم و بعضی ها امروز 

با دگمه های بیجان موبایل برای اس ام اس های عاشقانه جدید  و

یا کلیدهای کیبورد برای ارسال پیام های عمومی دعوت

به دوستی با نامحرمان در چت روم ها !

 من آنروز  باد گیرم را تا روی  دست و پا می کشیدم  تا شیمیایی نشوم

و برای دفاع توان داشته باشم،  بعضی ها امروز  شلوار و مانتوی کوتاه

را انتخاب کرده اند که رهگذران را هم آلوده کنند !

من آنروز خواب را بر چشمانم حرام می کردم تا ذلیل حمله غافلگیرانه دشمن نشوم

، بعضی ها امروز خواب را با نگاه به مانیتور کوچک موبایل برای اعلام تعهد باطل به نامحرم

، بر خود حرام کرده اند!

نه !  این قرارمان نبود !  ما رفتیم تا شما نیز راهمان را ادامه دهید ،

رفتیم تا امنیت امروز را به ارمغان بیاوریم  و تو بتوانی عفت و حجاب فاطمی را بر گزینی !

رفتیم تا دشمن ، نتواند حیای شما را به بی حیایی تبدیل کند ،

رفتیم تا اطاعت کنیم از قرآن و رسول و اولی الا مر ، تو هم  مراعات کن ! 

بر گرد و اندکی بیاندیش  ؛  ... ما خون دلها  خورده ایم ! منبع وبلاگ نوشته های دختر چادری

اگه هواپیمای اسراییل وارد خاک ایران بشه...


جواب سردار جعفری به سؤال یک خبرنگار خارجی

خبرنگار خارجی:

اگه هواپیمای اسرائیلی وارد خاک ایران بشه و 5 تا موشک بندازه،ایران چکار میکنه؟


سر لشکر جعفری:

«مهم نیست چند تا موشک میندازه ... یا کجا میندازه ...

مهم اینه که موقع برگشت این هواپیما، دیگه اسرائیلی وجود نخواهد داشت که در آن فرود بیاد!»  

ما همچنان مرگ بر آمریکا را چون لعن بر شمر و یزید بعد از 1400 سال ادامه میدهیم .منبع طلبه شنگول


از تجربیات دیگران عبرت بگیریم

توی تعطیلات قرارشدتنهایی برم شهرستان ویه سربه مادرم اینابزنم سواراتوبوس که شدم گفتم خدایایکی بغل دستم بشینه که هم اذیت های نی نیم کلافه اش نکنه هم اینکه هم نشینی باهاش مفید به حال دنیاواخرتم باشه خلاصه خانم میانسالی کنارم نشست اولش خوشم ازش نیومدخیلی ساکت بودواین بچه ماهم که کم نیاورد وحسابی اذیت میکردخلاصه کم کم شروع کردبه  صحبت که بچه اولته وازاین حرفابعدش گفت که بچه هاقدردان والدینشون نیستن منم سوال کردم چطور مگه چرااین حرفو میزنید گفت من 9تا بچه دارم اوناروبدون پدربزرگ کردم توزندگی همه جوره ازخودم مایه گذاشتم اوایل توبیمارستان کارمیکردم بعدش توخونه های مردم کارمیکردم تاایناروبه سروسامون رسوندم میگفت برادختراخریم که مجرده دوتادوتا کفشولباس میخرم نمیزارم ارزوی چیزی تتودلشون بمونه ولی الان تنهای تنهام شب عید میون 9تابچه وعروس ودوماد ونوه خودم تنها نشسته بودم وگریه میکردم...خیلی به حرفاش فکرکردم پیش خودم گفتم چرابچه هاشون اینقدرناسپاسی میکنن باوجوداینکه همه کاربراشون کرده پدرومادرمن شایدخیلی ازکارای اون رونتونستن برا من وخواهربرادرام انجام بدن اماهمیشه قدردان زحماتشون بودیم وسعی میکنیم تواین سن وسال هواشونو داشته باشیم...به این نتیجه رسیدم که این خانوم زیادی به بچه هاش رسیده نباید بچه رو پرتوقع باراورد بچه باید یه وقتایی طعم نداری روبچشه ونبایدهرچی خواست رو براش حاضرکرد مگه ماخودمون هرچی خواستیم حاضربوداینجوری بچه بزرگ که میشه اگه دخترباشه که باداشته ونداشته شوهرش میسازه اگه پسرهم باشه بعداز تشکیل زندگی براپول دراوردن متوسل به هروسیله نامشروعی نمیشه بلکه کم کم وبازحمت زندگیشو میسازه...وقتی نتایج تفکراتم روبه اون خانم گفتم حرفم رو تایید کرد وگفت ولی برا من دیگه دیرشده...خیلی بچه هاش رو نفرین میکرد.میگفت الان بهونه گرفتن که خونه ام رو باید به نامشون کنم خودم اواره بشم...خداهمچین اولادی رو نصیب هیچ کس نکنهامین.اگه مطلبی به خاطرمبارکتون درمورد این پست خطور کرد مارو محروم نفرمایید

خاطره از سفربه مناطق جنوبی

امروز 13 بدر بودماکه جایی نرفتیم توخونه بودیم بارون هم که حسابی میباره امشب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها است خوشحالم که بارون باریدوجلوی برخی بی احترامی ها روگرفت خودتون میدونید بعضیا تو همچی روزایی چه کارا که نمیکنن.انگاریادشون میره ایام شهادته.راستی از سفرم به مناطق جنوبی بگم کلی این درو اون درزدم تابالاخره تویه کاروان یه جاواسه خودم پیداکردم اونم بابهترین دوستام خیلی خوش گذشت جاتون خالی ازهمه بهتراینکه امسال مقام معظم رهبری به منطقه مارد نزدیک ابادان تشریف فرماشدن ومارو هم به دیدار ایشون بردن البته من چون بچه ام 1سالشه وجمعیت هم زیاد بود نتونستم روی ماه ایشون روببینم دوستان که قاطی جمعیت شدن  میگفتن مااصلا نفهمیدیم اقا چه فرمودن اخه خانوما از اول تا اخرداشتن هم دیگه رو هل میدادن وجیغ میزدن من نمیدونم بعضی ازخانوماچرابراهمه چی عجله دارن معضلی شده هامیری زیارت ازترس له شدن جرات نداری نزدیک ضریح بشی میری توصف نذری همینجوره میری سبد کالابگیری...نگاه میکنی میبینی مردا راحت وایسادن.خلاصه ازخاک بازی کردنای بچه ام نگم که پدرم رو دراورد هرمنطقه ای که میرفتیم باید به زور این بچه رو از رو خاک جدامیکردماین عکس روهم تو طلاییه گرفتم.خلاصه اقاتوصیه فرمودن که این سفرهای راهیان رو شرکت کنیم ونزاریم کمرنگ بشه... .شادی روح امام وشهداصلوات

تل باگل روبانی

از روبان حریر 2سانت استفاده کردم

ماجرای شهادت علی خلیلی شهید ناهی از منکر درتهران


ماجرای شهادت طلبه ناهی از منکر چه بود؟

شهیـد علی خلیـلی ۱۵ روز قبـل از شهـادت نامـه‌ای به رهبر معظـم انقلاب نوشـت و در آن نسبت به برخی اظهارات که در قبال اقدام خود می‌شنید ، واکنـش نشان داد.

به گزارش پایگاه جـوان انقـلابی ؛ شهید علی خلیلی  ۱۹ ساله، ۲۵ تیر ماه سال ۹۰ در حادثه‌ای دردناک در یکی از محلات شرق تهران حین بازگشت از هیئت در حالی که همراه چند نفر از شاگردان یک مدرسه بود به واسطه امر به معروف و نهی از منکر مورد ضرب و شتم قرار گرفت و توسط یک نفر از افراد شرور منطقه از ناحیه گردن و قسمت شاهرگ دچار جراحت شد.

به گفته مادر این طلبه، گویا رانندگان یک خودروی پراید برای دو خانم ایجاد مزاحمت کرده بودند که علی از آنها خواسته بود دست از این‌کار بردارند و از آنجا بروند، اما آنها به همراه راکبان موتورسیکلتی که همراهشان بود به علی و دوستانش حمله کرده و در نهایت یکی از راکبان موتورسیکلت با قمه از پشت به شاهرگ علی می‌زند.

به گفته او، متأسفانه تا نیم ساعت بعد از حادثه هیچ‌ خودروی عبوری به دوستان علی کمک نکرد تا او را به بیمارستان برسانند تا اینکه دو جوان که در حال عزیمت به شمال کشور بودند با دیدن پیکر نیمه‌جان علی از سفر خود منصرف شده او را به بیمارستان رساندند و یکی از دوستان علی با موتور، پراید را تعقیب کرد و موفق شد شماره پلاک را بنویسد.

در این حادثه تعدادی از مراکز اورژانس بیمارستانی از پذیرش علی خلیلی امتناع کردند تا اینکه یکی از بیمارستان‌های خصوصی در ازای واریز مبلغ ۶ میلیون تومان حاضر به پذیرش وی شد.

سرانجام علی خلیلی که به دلیل شدت خونریزی به حالت اغما رفته بود بستری شد اما پزشکان امید زیادی به مداوای وی نداشتند. او پس از مرخص شدن از بیمارستان در منزل بستری شد اما هر از گاهی به دلیل مشکلات ناشی از حادثه رخ داده به بیمارستان منتقل شده و بستری می شد. وی در این مدت دوبار سکته کرد .

طلبه ناهی از منکر بهمن ماه امسال نیز مجدداً در بیمارستان بستری شد و پس از یک ماه به خانه منتقل شد اما سرانجام در بیمارستان بعثت به شهادت رسید.

نکته قابل تامل اینکه در زمان بیش از دو سالی که از وضعیت جسمانی خلیلی می‌گذشت به جز احتمالا یک مورد هیچ کمکی از سوی مسئولان مدعی ترویج امر به معروف و نهی از منکر به او انجام نشد.

مرضیه وحید دستجردی وزیر اسبق بهداشت ۲۷ تیر ۹۱ در بیمارستانی که علی خلیلی در آن بستری بود، حاضر و از قول مادر این طلبه مدعی شد که آنها فقط به ۲ یا ۳ بیمارستان مراجعه کردند و این بیمارستان‌ها موفق به پذیرش طلبه نشدند!

این در حالی است که مشتاق‌فر مادر این طلبه جوان به صراحت از پیگیری پذیرش خلیلی در ۲۶ بیمارستان خبر داده و گفته بود: “۲۶ بیمارستان تهران بزرگ به نوعی از پذیرش این بیمار اجتناب کردند و امیدواریم آزمون توانمندی‌های اخلاقی پزشکان را شاهد باشیم.”

نکته تاسف بار اینجاست که در مدت حدود ۹۴۰ روز بستری بودن شهید علی خلیلی و روزه سکوتی که وی گرفته بود، به جز آیت الله صدیقی امام جمعه موقت تهران و آیت الله حائری شیرازی ، هیچک از مسئولان، نمایندگان مجلس، سیاسیون و حتی کاندیداهای انتخابات ها نیز به ملاقات این جوان مظلوم نرفتند .
مادر علی خلیلی قبل از شهادت فرزندش به خبرنگار رسانه ملی گفت: “برخی از مسئولان برای کمک به هزینه های درمان و پیگیری وضعیت جسمی علی وعده هایی داده بودند اما با گذشت بیش از دو سال هیچکدام از وعده ها عملی نشده است .”
وی می افزاید: “ظاهرا امور اداری این وعده ها کمی زمان بر است!”

شهید خلیلی نیز خودش این اقدام را امر به معروف و نهی از منکر نمیدانست بلکه گفته بود: “اگر بخواهید حقیقت را برای تان بگویم من این کار را “امر به معروف” نمی‌گذارم بلکه اسمش را دفاع از ناموس می گذارم. دفاع از ناموس مسلمان ها هم برای هر مسلمانی واجب است. من امر به معروف نکردم, دفاع از ناموس مسلمان‌ها کردم. “

وی که دلش از بی مهری مدعیان حمایت از مظلوم پر بود اضافه می کند: “در این حوادث و اتفاقات هیچکس پشت شما نخواهد ایستاد. هیچکس پشت آدم نیست فقط خدا هست که پشت شما می‌ایستد. من در آن لحظه هم که با آنها درگیر شدم به هیچکس امید نداشتم فقط به عشق لبخند حضرت آقا جلو رفتم.”

با این وجود بعد از دو سال و اندی طلبه جوان ناهی از منکر به دیدار حق شتافت و مسئولینی که در این مدت هیچ گونه تلاشی برای بهبود وضعیت او انجام نداده بودند، احتمالا فردا  و در روزهای آتی عکس های یادگاری در مراسم یادبود او را فراموش نخواهند کرد!

به نظر می رسد حمایت از امر به معروف و نهی از منکر در جامعه تنها به زبان و سخن گفتن محدود شده و هرگاه پای عمل به میان می آید مسئولین ترجیح می دهند به دنبال متولی امر – که کسی و دستگاهی غیر از خود آنهاست! – بگردند.

ـ

javanenghelabi - ali khalili 1ـ

به گزارش پایگاه جـوان انقـلابی ؛ شهید علی خلیلی ۱۵ روز قبل از شهادت نامه‌ای به رهبر معظم انقلاب نوشت و در آن نسبت به برخی اظهارات که در قبال اقدام خود می‌شنید، واکنش نشان داد.

شهید علی خلیلی، شهید امر به معروف و نهی از منکر که در جریان درگیری با اشرار دچار سانحه شده بود روز سوم فروردین ۱۳۹۳ بعد از تحمل ماه‌ها درد و بیماری به شهادت رسید. نامه‌ای از شهید خلیلی خطاب به رهبر معظم انقلاب منتشر شده است و او در این نامه نسبت به برخی اظهارات در قبال عملی که انجام داده سخن گفته است. او در نامه خود به رهبر معظم انقلاب نوشته است که :«آقاجان!بخدا دردهایی که می‌کشم به اندازه ی این درد که نکند کاری بر خلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمی‌کند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین(ع) را امر به معروف و از منکر تشریح نفرمودید؟مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟ یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابی‌گری دارند حرف شما را نمی فهمند؟»

شهید علی خلیلی بعد از اتفاق آن شب نیمه شعبان که بر اثر پاره شدن شاهرگ گردنش به دلیل اصابت چاقو و ساعت‌ها طول کشیدن بستری شدنش در یک بیمارستان به بستر بیماری افتاد؛ در طول این چند سال با هزینه‌های عجیب درمان مواجه شد به گونه‌ای که خانواده او بخش قابل توجهی از سرمایه، خانه و وسایل زندگی خود را برای درمان او هزینه کردند.

ـ

javanenghelabi - ali khalili 3ـ

متن کامل نامه شهید علی خلیلی به شرح زیر است :

سلام آقا جــان!
امیـدوارم حالتان خوب باشد. آنقدرخوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد.

اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید ، خوبم ؛ دوستانم خیلی شلوغش میکنـند. یعنی در برابر جانبازی هایی که مدافعان این آب و خاک کرده اند، شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند… هر چند که دکترها بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند…

من نگران مسائل خطرناک تر هستم…

من میترسـم از ایمان چیزی نماند. آخر شنیده ام که پیامبر(ص) فرمودند: اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، خداوند دعاها را نمی شنود و بلا نازل میکند.

من خواستم جلوی بلا را بگیرم.

اما اینجا بعضی ها میگویند کار بدی کرده ام. بعضی ها برای اینکه زورشان می آمد برای خرج بیمارستان کمک کنند میگفتند به تو چه ربطی داشت؟!! مملکت قانون و نیروی انتظامی دارد! ولی آن شب اگر من جلو نمی رفتم، ناموس شیعه به تاراج میرفت ونیروی انتظامی خیلی دیر میرسید. شاید هم اصلا نمی رسید…

یک آقای ریشوی تسبیح بدست وقتی فهمید من چکار کرده ام گفت : پسرم تو چرا دخالت کردی؟ قطعا رهبر مملکت هم راضی نبود خودت را به خطر بیندازی! من از دوستانم خواهش کردم که از او برای خرج بیمارستان کمک نگیرند، ولی این سوال در ذهنم بوجود آمد که آقاجان واقعا شما راضی نیستید؟؟ آخر خودتان فرمودید امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز شب واجب است.

آقاجان!

بخدا دردهایی که میکشم به اندازه ی این درد که نکند کاری بر خلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمیکند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین(ع) را امر به معروف و از منکر تشریح نفرمودید؟مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟ یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابی گری دارند حرف شمارا نمی فهمند؟؟ یعنی شما اینقدر بین ما غریب هستید؟؟

رهبرم!

جان من و هزاران چون من فدای غربتت. بخدا که دردهای خودم در برابر درد های شما فراموشم میشود که چگونه مـرگ غیرت و جوانمردی را به سوگ مینشینید.

آقا جان!

من و هزاران من در برابر درد های شما ساکت نمی نشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد بازهم نمی گذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد.

                                    بشکست اگر دل مـن بفدای چشـم مسـتت
                                                                   سر خمَ می سـلامت شکنـد اگر سبـویی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

S  M  S  :  ۳۰۰۰ ۲۸ ۲۸ ۳۸                     E – mail  :    info@javanenghelabi.irنقل ازسایت جوان انقلابی


جابه جایی مردان وزنان درشبکه من وتو


شبکه من و تو تنها به این قصه می اندیشد که تمامی مرزهای اخلاقی و انسانی ایرانیان را درنورد و در هم کوبد و آنچه برایش اصلا مهم نیست بی آبرو کردن مردان و زنان ایرانی است.

 

حالا دیگر سرو مشروبات الکلی و روابط زن و مرد آنقدر عادی و تکراری شده که جذابیت خود را از دست داده است، بفرمایید شام مرزی دیگر را فرو می ریزد.

در یکی از برنامه های بفرمائید شام که با حضور چهار نفر در دور یک میز شکل می گیرد این بار دو زن و دو مرد حضور داشتند که با الزام این شبکه انگلیسی لباسی برخلاف جنسیت خود و عرف جامعه ایرانی بر تن کردند.

 

 

مردان برنامه با دامن و آرایش زنانه و خانم ها با کروات و ظاهری مردانه و در ادامه به رقص و پایکوبی با یکدیگر پرداختند.

 

 

اما چرا نباید این اتفاق بیافتد:

البته دقت شود با یک بار اتفاقات زیر جاری نمی شود اما آنچه عیان است اینکه شبکه من و تو به دنبال فرهنگ سازی است.

 نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد، رابطه ‏اى مستقیم با تفاوت‏ هاى جسمى و روحى زن و مرد دارد. علاوه این که نوع پوشش فوق موجب پایین آمدن شخصیت انسانی و وهن و تحقیر انسان می شود.

 اساسا این کار می تواند، حرکات و اخلاقیات زنان و مردان را نسبت به یکدیگر برعکس کند؛ یعنی مرد اخلاق زنانه پیدا کند و زن اخلاق مردانه؛ و این با فطرت و حکمت خلقت سازگار نیست.

 دیگر اینکه این نوع پوشش، موجب حقارت و پایین آمدن شخصیت انسانی می شود که چنین چیزی را هم فقهای عظام در بحث مربوطه و در تعریف لباس شهرت ذکر کرده اند.

یکی از مهم ترین حکمت‏ های آن جلوگیری از تشابه دو جنس زن و مرد است؛ زیرا این تشابه به تدریج زیان های گوناگونی را در خانواده و اجتماع پدید می‏ آورد.

نه تنها زنان نبایستی خود را به شکل مردان دربیاورند بلکه برعکس مردان نیز نبایستی خود را به شکل زنان در آورند.

در روایات متعددی از تشبه زنان به مردان و مردان به زنان نهی شده است. در چندین روایت اشخاصی که خود را به شکل جنس مخالف در بیاورند یا در رفتار و لباس پوشیدن و … خود را مانند جنس مخالف کنند مورد لعن خدا و رسول خدا ص قرار گرفته اند.

بی شک حرمت تشبیه زنان به مردان و بالعکس به خاطر مفاسدی است که این کار برای فرد و جامعه در پی دارد.

دوگانگی شخصیتی و بحران هویت یکی از مهم ترین تاثیرات تشبیه به جنس مخالف است که زمینه انحرافات شخصی، روانی و هم اجتماعی را در پی خواهد داشت.

 تشبیه به جنس مخالف زمینه ای برای جهت گیری کارکردی شخص و شخصیت فرد بر خلاف جنسیت خود است که به ناکارآمدی و معطل ماندن استعدادهای شخصی و خدادادی می انجامد.

 شخصیت هر فرد اعم از زن یا مرد از مولفه های متعددی (ویژگی های وراثتی، محیطی، جنسیتی، ظاهری و…) تشکیل شده است که نقش تعیین کننده ای را در رفتار و کردار و حتی طرز فکر و صفات روحی و روانی ایفا می کند.

 یکی از مهمترین مولفه های شکل گیری شخصیت، ظاهر شخص است. تطابق و هماهنگی مولفه های مختلف شخصیت در شکل گیری هویت شخصی فرد که منشا اصلی تکامل روانی و رفتاری است نقش اصلی را ایفا می کند.

 عدم هماهنگی در رفتار و کردار و ظاهر مطابق با نقش جنسی و جنسیتی (مشابهت زن به مرد یا بر عکس) مهمترین عامل ایجاد بحران هویت در شخص می گردد. بحران هویت سبب ایجاد مشکلات روانی و رفتاری متعدد (افسردگی ، عدم اعتمادبنفس، …) و تاثیرات نامطلوب اجتماعی می گردد.

 این امر سبب می شود زنی که از این حیث دارای بحران شخصیت وهویت شده است توانایی ها و ارزش هایی را که خداوند در وجود او نهاده است ضد ارزش بداند.

 زنی که رفتار و کردار خود را شبیه مردان می کند دیگر نقش همسری، مادری، خانه داری و فرزندداری را نقشی پست و فرومایه می پندارد و تعالی و تکامل را در مردانه شدن جستجو می کند.

 از آنجا که ویژگی های طبیعی و ذاتی برای مردانه شدن را ندارد پس از مدتی سرخورده و ناکام به افسردگی و عدم اعتماد به نفس و بیماری های روانی دیگر مبتلا و در تکامل فردی و اجتماعی خود و دیگران اختلال ایجاد می کند.

 شبیه همین امر در مورد مردان نیز وجود دارد. مرد با ظاهر و متعاقب آن با ویژگی های زنانه نمی تواند به درستی پذیرای نقش مردانه باشد. چنین مردی نمی تواند پشتوانه عاطفی، مدیریتی و … خانواده قرار گیرد و منجر به تزلزل خانواده و قبل از آن تزلزل شخصیت خویش می گردد.

تشابه زنان به مردان و تشابه مردان به زنان مهم ترین مشکل دوره آخرالزمان و از نشانه های ظهور است.نقل از سایت اهل قلم

اسراف سبزه های عید


عکس ازسایت افسران

چرابه فکرسلامتیمون نیستیم..

چندروزپیش به خاطر مشکل مادرشوهرم رفته بودم بیمارستان توی نمازخونه بیمارستان نشسته بودم که دیده دوتاخانوم وارد شدند یکیشون که جوون تر بود روبه من گفت موبایل دارید گفتم اره.گفت تورو خدا اگه این خانوم کاری داشت به من زنگ بزن اون خانوم همراهش هم باگریه اومدو نشست علت گریه رو جویاشدیم فهمیدیم بنده خداسرطان داره هرچی خانم های دیگه گفتن وگفتن که این بنده خدارو اروم کنن نمیشد..خیلی گریه میکرد وناله میزد..خیلی دلم براش سوخت غریب بودن توشهرما مردی هم همراشون نبود میگفتن یه هفته ست داریم ازاین دکتربه اون دکتر میریم...تاچندروز خیلی ذهنم درگیر بودیادم به این روایت افتاد که :نیاز فردسالم به دعاکردن از اون کسی که گرفتار دردی هست کمترنیست...یادمون نره که همه مون محتاجیم به دعا پس قبل ازاینکه به بلایی گرفتار بشیم برا اینکه ایمن باشیم دعا کنیم.اول برا دیگران دعاکنیم بعدبرا خودمون وخونوادمون همونجور که سیره خانم حضرت زهرا س وائمه اطها علیهماالسلام اینطوربوده.ماخانم ها که مسئولیت خانه داری رو به عهده داریم باید به فکر سلامتی خودمون وخانواده مون باشیم من خودم به شخصه غذای مونده شب قبل وغذای فریز شده رو توخونه ممنوع کردم تازه اینکه سعی میکنم اگه سبزی یا گوشت رو توی فریز گذاشتم به 1ماه نکشیده مصرفش کنم...خواهش میکنم شما هم غذای مونده استفاده نکنیدتوی روایاتمون هم داریم که غذای مونده حتی اگه از شب قبل هم مونده باشه استفاده نشه ودورریختنش هم اسراف نیست.سعی کنیم کمتردرست کنیم.گاها میبینم بعضی خانم هابه دلایل مختلف مثل شاغل بودن و...حجم زیادی از غذایی رو که پختن براروزهای بعد فریز میکنن که کاربسیاراشتباهیه.اگه مابه همه توصیه های بهداشتی دینمون عمل کنیم تن وروح سالمی خواهیم داشت وازاون زمانی که جنگ نرم دشمن برعلیه مسلمین شروع شدبه فکراین افتادن که سبک زندگی مردم مارو طوری کنند که همیشه بیمارورنجور باشند دقت کردین چقدر نازایی وبرخی بیماری های صعب العلاج زیاد شده...برای شفای همه مریضان صلواتی بفرستیم وبرای سلامتی همه عزیزان دعاکنیم

کوچه ی بنی هاشم وعکاس گمنام این عکس


ا عکس موجود از کوچه بنی هاشم/عکاس گمنام این تصویرشناسایی شد/مرد ثبت تصاویرخاطره انگیز+تصاویر

تصویری از کوچه بنی هاشم که اکنون دیگر در عربستان قابل روئیت نیست ، تصویری از محل پاره شدن قباله فدک

در ادامه تصویری از کوچه بنی هاشم را مشاهده می کنید که در سال 1363 توسط استاد عبدالحسینی گرفته شده است.

این تصویر کوچه های بنی هاشم و هر آنچه که در روضه می شنوید را به خوبی نشان می دهد.

استاد عبدالحسینی در حالی این تصویر را گرفته است ، که در عربستان سعودی با تصویر برداری توسط افراد ، علی الخصوص شیعیان و ایرانیان به وحشیانه ترین شکل ممکن برخورد می شد.






نام عکاس این تصویر ، تا کنون گمنام بوده است و تا همین امروز هر رسانه ای که این تصویر را منتشر کرده است نامی از عکاس آن نبرده است.

این تصویر در سال 1363 ثبت شده و از سال 1343 تا 1366 این کوچه به شکل کامل توسط وهابیون ملعون تخریب شده و از آن تاریخ به بعد دیگر هیچ اثری از آن خانه ها باقی نیست.

 تصویر برداری در آن سال ها در میان وهابیون کاری بسیار سخت بود و برخورد وهابیون سعودی با عکاسان بسیار وحشیانه بود.

برای مثال وقتی یک عکاس حرفه ای را بازداشت می کردند ،نوار فیلمی که روزها برای ثبت تصاویر آن زحمت کشیده شده بود  را جلو چشم او نور می دادند و از بین می بردند ...

 

استاد عبدالحسینی که در ثبت تصاویر خاطره انگیز مشهور است ، تصویری از یک شهید را به ثبت رسانده است که در ادامه حکایت جالب آن را مشاهده می کنید:

 

 

حتما این تصویر را بارها و بارها در تلوزیون ، بنر ها و نمایشگاه های عکس دیده اید ، اما احتمالا شما هم دوست دارید بدانید این تصویر مربوط به کیست و کجا تهیه شده است.




استاد عبدالحسینی پیرامون این عکس می گوید : این عکس مربوط به شهید مصطفی علی عسکری است که آن را در عملیات خیبر در اسفند 61 در طلائیه گرفته ام.

سال ها از گرفتن این تصویر گذشت ، پس از سالها نمایشگاه عکسی با نام دفاع مقدس بر پا کردم ، در آن نمایشگاه فردی به من مراجعه کرد و گفت : این عکس مربوط به شهیدی است که در محله ما (محله کن در تهران) بوده  است، من هم آن عکس را به او دادم و گفتم که این عکس را به خانواده شهید هدیه بدهید.

استاد عبدالحسنی در ادامه گفت: س از دو سال به این فکر افتادم که بروم و خانواده این شهید را ببینم .زمانی رفتم که پدر و مادر شهید به رحمت خدا رفته بودند ، این خانواده پنج پسر داشته که از این پنج پسر سه تن به جبهه رفته و مفقود الاثر می شوند ، که پیکر آنها پس از سالها به وطن باز گشته و در صحن امام زاده ی ده کن  خاک سپاری می شوند.

وی در خصوص این تصویر ادامه داد : گاهی خودِ عکس اثر گذار می شود و این هیچ ربطی به عکاس آن ندارد ، من هم در عملیات خیبر ، یک لحظه عکس را گرفتم و این عکس ثبت شد...

استاد محمود عبدالحسینی متولد 1337 چهره‌های بسیاری از مسئولان جمهوری اسلامی را در قاب دوربینش قرار داد و در عملیات‌های مختلف به عکاسی پرداخت. تاکنون در زمینه‌های تبلیغاتی و صنعتی و مستند اجتماعی نیز عکاسی کرده است. همچنین نمایشگاه های متعدد انفرادی و گروهی را در کارنامه خود دارد.او هم‌اکنون در مراکز آموزش عالی به تدریس عکاسی می‌پردازد.



شادی روح این شهید بزرگوار و سلامتی عکاسی این تصویر خاطره انگیز را ثبت کرده است صلوات بفرستید.






قصه ی کوچه ی باریک سرش معلوم است 

حرف کوچه که بیاید خطرش معلوم است  

خوب پیداست زمین خورده کسی در کوچه 

جای زانو زدن رهگذرش معلوم است 

این زمین خورده زنی بوده جوان ،تقریبا

رد پای پسری دور و برش معلوم است

یک نفر مرد ،نه،نامرد از اینجا رفته

این مغیره که برایم هنرش معلوم است 

خبرآمد که به یک ضربه زمین افتاده

فاطمه رفتنی است از خبرش معلوم است

جای سیلی دو سه روزی به سرو رو باقی است

گاه حتی دو سه هفته اثرش معلوم است 

هرچه هم روی بگیرد ز علی می فهمد

قصه از حال و هوای پسرش معلوم است 

عاقبت منتقم خون شما می آید 

صبح وعده شده کم کم سحرش معلوم است

منبعسایت افسران

برای عادت کردن به نماز شب


 برای خواندن بقیه، به ادامه بروید


آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «ایمان» با محوریت طاعت در بستر علم پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*رمز داشتن دنیای حسنه

یکی از نشانه‌های اهل ایمان، رفتار و کردار عالمانه است، آن هم علم حقیقی؛ یعنی قرآن مِن ناحیه‌الله تبارک و تعالی که قرآن صامت است و روایات که کلام معصوم(ع) و قرآن ناطق است. جدّاً علم بما هو علم همین دو مطلب است. آن ‌وقت به آن علومی هم که برای دنیا و به ظاهر آسایش بشری هست؛ در این دنیا می‌رسند.

علّامه مجلسی یک تعبیر بسیار عالی و والایی را دارند، ایشان می‌فرمایند: آن کسانی که به دنیای حسنه می‌اندیشند و این دعای قرآنی را ورد زبان خود قرار می‌دهند که «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار»، نمی‌توانند دنیای حسنه را داشته باشند، إلّا با پناه به علم اهل‌بیت(ع).

لذا پناه به این علم، دنیای شما را هم دنیای نیکو می‌کند. آن دنیایی که حسب روایات شریفه به عنوان دنیای ممدوح تبیین می‌شود، اتّفاقاً آسایش شما را هم فراهم می‌کند. آن ‌وقت است که دیگر نه جنگی هست، نه دزدی‌ای، نه تجاوزی، نه حرص و ولعی، نه بی‌عدالتی‌ای، نه رشوه‌ای و نه هر چه بداخلاقی‌هاست. اگر انسان به همین علم اهل‌بیت(ع) پناه ببرد، دیگر این‌ها وجود ندارد.

*چه کنیم که از هیچ خلوتی نترسیم؟

لذا یکی از آن خصوصیّاتی که طاعت‌آور می‌شود که انسان، اهل طاعت می‌شود، خود این علم است. در این زمینه یک روایت بسیار عالی از وجود مقدّس امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) بیان شده که بسیار عجیب است. حضرت می‌فرمایند: «مَن خَلا بِالعِلمِ لَم توحِشهُ خَلوَةٌ»، آنچه که بشر معمولاً از آن می‌ترسد، تنهایی است. حضرت می‌فرمایند: هر کس با علم خلوت کرد، دیگر از هیچ خلوت و تنهایی وحشت ندارد.

بعد در ادامه می‌فرمایند: «فأمّا أهلُ الطّاعَةِ یطیعون بِالعِلم»، اهل طاعت به واسطه این علم، اطاعت می‌کنند. یعنی اگر اهل علم نبودند، مطیع نمی‌شدند. در آن ده شقّی که پیامبر عظیم‌الشّأن(ص) به عنوان اصل ایمان تبیین فرمودند، بعد از طاعت، علم بیان شده بود. لذا می‌فرمایند: اگر می‌بینید اهل طاعت، اهل طاعت می‌شوند؛ به همین خاطر است که اهل علم هستند.

*زاهدین مرفّه!!!

یا حضرت در جایی دیگر می‌فرمایند: «مَعرِفَةُ العِلمِ دِینٌ یُدانُ بِهِ، بِهِ یَکسِبُ الإنسانُ الطّاعَةَ فی حَیاتِهِ، و جَمیلَ الاُحدُوثَةِ بَعدَ وَفاتِهِ»، چه می‌شود که اهل طاعت، اهل طاعت می‌شوند؟ اینکه در ایمان غوطه خوردند، یک بحث است؛ امّا آن ده نشانه‌ای که پیامبر(ص) از ایمان فرمودند، این بود: «الْإِیمَانُ‏ فِی‏ عَشَرَةٍ الْمَعْرِفَةِ وَ الطَّاعَةِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ الصَّبْرِ وَ الْیَقِینِ وَ الرِّضَا وَ التَّسْلِیمِ‏» که بعضی از این‌ها را توضیح دادیم و این طاعت را هم بیان کردیم، امّا بحث این جلسه ما طاعت در بستر علم است و امیرالمؤمنین(ع) می‌خواهند بفرمایند که اگر کسی می‌خواهد اهل طاعت شود، باید با علم باشد. فلذا این علم، هم دنیا برای شما می‌آورد، هم آخرت. آن‌هایی که مطیع امر خدا می‌شوند و به واسطه اطاعت، دنیای حسنه پیدا می‌کنند؛ در باب علم هستند که هم دنیایشان، دنیای نیکو و هم آخرتشان، آخرت نیکو می‌شود.

جمله‌ای بیان کنم که خیلی مهم است. اولیاء خدا در زهد بی‌نظیرند، بارز آن‌ها مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین(ع) است. امّا همین زاهدین عالم در اینکه دنیا را هم یک دنیای بسیار مرفّهی کنند، بی‌نظیر هستند. نمونه آن باز امیرالمؤمنین(ع) و چاه‌ها و نخلستان‌هایی است که درست کردند. مقداد می‌گوید: وقتی حضرت چاه می‌زدند، به محض اینکه بالا می‌آمدند و هنوز به تعبیری گل و لای آن چاه در سر و روی آن حضرت بود، می‌فرمودند: قلم و ورق بیاورید و شروع به وقف کردن می‌کردند. مقداد از حضرت سؤال کرد: آقا! دلیلش چیست که شما این همه چاه و نخلستان درست می‌کنید؟ - خوب دقّت کنید، نکته عجیبی است - تاریخ الدمشقیّه می‌نویسد: امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: می‌خواهم بگویم دین، رفاه شما را هم در دنیا قرار داده است، «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً».

ولی خودشان چه؟ زهّاد عالم خودشان کم مصرف می‌کنند، امّا این‌طور نیست که به همه بگویند: باید یک گوشه بنشینید و دنیا را به غیر بسپارید. آن‌ها خودشان کم مصرف می‌کنند، امّا دنیا را هم حسنه می‌کنند. برای اینکه آن رفاه باشد که همه استفاده کنند و دیگر دزدی، اختلاس و گناهان دیگر پیش نیاید و در آخر اینکه رفاه باشد برای بهتر عبادت کردن!

این قانون هشت ساعت کار که تبیین می‌شود، در روایات است. می‌فرمایند: هشت ساعت کار (منتها کار مفید)، هشت ساعت عبادت، هشت ساعت رسیدن به خانواده و استراحت و ... . امّا همان‌طور که تأکید کردم منظور از هشت ساعت کار، کار مفید است؛ نه هشت ساعتی که نعوذبالله ساعاتش به هدر برود.

منتها مهم این است که در عالم، کار می‌کنند برای کار! که این غلط است. در اسلام کار می‌کند برای اینکه رفاه باشد تا خوب عبادت کند و بنده پروردگار عالم باشد.

لذا یکی از خصوصیّات زهّاد عالم این است: رفاه را برای دیگران فراهم می‌کنند تا آن‌ها را به بندگی پروردگار عالم وصل کنند. به تعبیری دغدغه نداشته باشند. چون «إنَّ الناسَ عَبیدُ الدُّنیا». یک طور نشود که فکر و ذکرشان دنیا شود، بعد آن‌وقت مدام برای دنیا بدوند و آخرت، بندگی و عبادت پروردگار عالم را یادشان برود.

پس این ‌طور نیست که دنیا را برای دنیا بخواهند، دنیای حسنه و رفاه می‌خواهند، امّا فرقشان با دیگران این است که این‌ها دنیای حسنه و رفاه را برای بندگی پروردگار عالم می‌خواهند که اگر کسی بتواند در زهد به آن برسد که درجات اعلی است. امّا چون عموم مردم هستند، می‌خواهند برای اینکه انسان را با این رفاه به بندگی خدا برسانند و طاعت پروردگار عالم به وجود بیاید. فلذا علم مصداق همین قضیّه می‌شود.

*معرفت به علم، خودش دین است!

حضرت بیان می‌فرمایند: «مَعرِفَةُ العِلمِ دِینٌ یُدانُ بِهِ، بِهِ یَکسِبُ الإنسانُ الطّاعَةَ فی حَیاتِهِ، و جَمیلَ الاُحدُوثَةِ بَعدَ وَفاتِهِ»، این روایت، بسیار عجیب است. حضرت بابی را پیش روی انسان باز می‌کنند که اگر انسان با این باب جلو برود، می‌فهمد اینکه قرآن می‌فرماید: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُون‏»، یعنی چه؟

حضرت هم به دنیا، هم آخرت و هم معرفت، آن هم در مقام اوج اشاره می‌کنند. می‌فرمایند: این معرفت (شناخت حقیقی) به علم، خودش دینی است که انسان باید به آن پای‌بند باشد. همین جمله اوّل حضرت غوغایی از معارف است. معرفت به علم، خودش دین است! یعنی چه؟! اگر کسی شناخت به علم پیدا کند، یعنی دین حقیقی به دست آورده است.

من این روایت را از وجود نازنین آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی سؤال کردم که معنی معرفت به علم، خودش دین است، یعنی چه؟ کلام حضرت، یک کلام عجیبی است. ما دین را بما هو دین، آن چیزی می‌دانیم که مِن ناحیه‌الله، آن هم به وسیله انبیاء می‌آید، این چه فرمایشی است که حضرت تبیین می‌فرمایند که معرفت به علم، خودش دین است، آن هم دینی که انسان باید پای‌بند به آن باشد؟!

«یُدانُ بِهِ»، در مقابل «یُحام» به معنی دور شدن است. «یُدانُ»، یعنی پای‌بندی که به تو گره خورده و تو را می‌کشد و رهایت نمی‌کند. اصلاً دنیا را هم که از دنی تبیین می‌کنند؛ یعنی به پایت می‌چسبد و رهایت نمی‌کند.

حالا یعنی چه که معرفت به علم، دینی است که به پایت می‌چسبد و تو را رها نمی‌کند؟! این فرمایش یعنی چه که مولی‌الموالی(ع) بیان فرمودند؟

ایشان یک نکته بسیار عالی فرمودند. فرمودند: ملّا فتحعلی سلطان‌آبادی، آن سلطان‌العارفین (آن که علم غیب می‌دانست و مطالبی را در آن باب از ایشان بیان کردم) فرمودند: معرفت به علم که دین است؛ یعنی اگر علم حقیقی را شناختی، می‌فهمی که کلّ دین، علم است. چون همه دین مِن ناحیه‌الله از کسی که علیم و حکیم است، آمده است.

لذا من در جلسه گذشته تفسیر بیان کردم که معجزه انبیاء از این جهت به عنوان معجزه تبیین می‌شود که ما عاجز از آن عمل هستیم. ولی همه معجزه انبیاء باب علمی دارد؛ چون «و اللّه علیمٌ حکیمٌ». همان‌طور که طیّ الارض، علم است و بدون علم نیست. منتها باید به آن رسید.

باید بفهمیم همه دین، علم است؛ آیات رحمت، علم است؛ حتّی آیات عذاب هم علم است - که این حرف خیلی عجیبی است - اصلاً هر چه مِن ناحیه‌الله تبارک و تعالی بیان می‌شود، علم است.

تمثیل زدم، بیان کردم که اگر می‌گوییم یک چیزی خارق‌العاده است، یعنی الآن موجودیّت ندارد، یک کسی انجام می‌دهد و خرق عادت می‌کند، در حالی که عادت ما این نیست. مثال تلفن همراه را بیان کردم. اگر فرض کنیم یک نفر صد سال پیش دو تلفن همراه درست می‌کرد و با هم ارتباط داشتند و هیچ کسی هم نمی‌دانست موضوعش چیست، می‌گفتند: این سحر و جادوست، کار آن‌ها خارق‌العاده است؛ چون در آن زمان عادت بشری نبود. امّا الآن دیگر همه دارند و عادی شده است. امّا اگر کسی آن چیزی را که عادی نباشد، انجام دهد؛ می‌گویند: خرق عادت کرده است، خلاف عادت کاری را انجام داده که دیگران نمی‌توانند. معجزه هم همین است. ولی این علم است.

لذا می‌فرمایند: معرفت به علم، خودش دین است. اگر بفهمی علم بما هو علم چیست، به خود دین رسیدی. البته معرفت به علم، خودش دین است، نه دانستن بعضی از مطالب. «یُدانُ بِهِ»  که دیگر دست و پای تو را می‌بندد؛ یعنی می‌فهمی چه خبر است، می‌فهمی که باید همان‌طور عمل کنی - البته عبارت «مَعرِفَةُ العِلمِ دِینٌ یُدانُ بِهِ» بحث مفصّلی دارد که من مجبور شدم کوتاه بیان کنم؛ چون بحث ما بحث اخلاق است و إلّا من از محضر مبارک آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی خواستم توضیحات بیشتری بدهند. ایشان یک ساعت و نیم راجع به این بحث «مَعرِفَةُ العِلمِ دِینٌ یُدانُ بِهِ»، مطالبی را بیان فرمودند -

رابطه علم و طاعت!

«بِهِ یَکسِبُ الإنسانُ الطّاعَةَ فی حَیاتِهِ» معلوم است وقتی فهمید علم چیست و عالم شد، دیگر مطیع می‌شود. وقتی فهمید علم بما هو علم چیست و معرفت پیدا کرد، می‌داند همه چیز مِن ناحیه‌الله تبارک و تعالی است. آن‌وقت است که عبد و مطیع محض پروردگار عالم می‌شود.

لذا من در جلسات اوّلیّه اخلاق که بیش از پنج، شش سال پیش شروع کردیم، بیان کردم که ما اخلاق را هم باید به صورت اخلاق علمی جلو برویم. بعد بیان کردیم اخلاق علمی این است که بدانیم چگونه باید زهد داشته باشیم. چون اگر زهد بیجا داشته باشیم، همان چیزی است که شیطان دوست دارد. آن را هم کسانی می‌توانند به ما بگویند که خودشان علم هستند؛ یعنی حضرات معصومین(ع).

آیت‌الله مشکینی می‌فرمودند: من یک مواقعی پیش خودم فکر می‌کردم که باید از همه چیز دست بکشم. جوان بودم و به ظاهر دنبال تهذیب نفس بودم، نمی‌دانستم چه کار باید کنم. یک مقدار چای را داخل آب می‌ریختم و در مورد غذاها هم می‌گفتم: فلان چیز را نباید بخورم و ... . یعنی زهدهای بیجا به خرج دادم و حالا وضع جسمانی من این‌طور به هم ریخته شده است. من نمی‌دانستم معنای زهد چیست و یا بی‌رغبتی به دنیا یعنی چه. نمی‌دانستم کم خوردن با نخوردن بالجد تفاوت دارد. چون نمی‌دانستم بعد علمی آن چیست؛ یعنی حضرات معصومین(ع) چه بیان کردند و از طرفی دلم می‌خواست زاهد باشم، به بیراهه رفتم.

حالا بعضی‌ها مثل ایشان که اهل علم و عمل بود، راه نجات را پیدا کردند و رفتند. امّا بعضی‌ها هم اصلاً از دین زده می‌شوند. لذا در متخلّق شدن به اخلاق الهی هم باید انسان علمی جلو برود.

آن‌وقت این علم است که طاعت را برای انسان مهیّا می‌کند، «بِهِ یَکسِبُ الإنسانُ الطّاعَةَ فی حَیاتِهِ». تا مادامی که زنده است، حیات و عمر دارد؛ به دنبال کسب طاعت پروردگار عالم است و می‌داند. چون معرفت به علم پیدا کرد.

لذا اهل طاعت، علمای ربّانی هستند یا به یک تعبیر دیگر اهل طاعت، اهل علم هستند. هر کس اهل علم بود، اهل طاعت می‌شود. ببینید مولی‌الموالی(ع) چقدر زیبا بیان می‌فرمایند: «مَعرِفَةُ العِلمِ دِینٌ یُدانُ بِهِ، بِهِ یَکسِبُ الإنسانُ الطّاعَةَ فی حَیاتِهِ»، هر کس آن معرفت به علم را پیدا کرد، تا زنده است در حیاتش، اهل طاعت می‌شود. لذا می‌فرمایند: انسان به وسیله آن، طاعت را در حیاتش کسب می‌کند.

*علم، طاعت و نام نیکو بر جای گذاشتن!

«و جَمیلَ الاُحدُوثَةِ بَعدَ وَفاتِهِ »، معلوم است بعد از مرگش هم بهترین مطالب را کسب می‌کند و نام نیکو برای خودش می‌گذارد. مثل آن مرد الهی، آیت‌الله خوشوقت، مثل آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی، مثل آیت‌الله العظمی بهجت که بعد از مرگشان نیکو هستند. مثل فقیه خراسانی در یزد که بعد از مرگش نیکوست و حاجات می‌دهد. حالا إن‌شاءالله یک موقع به فضل الهی راجع به این مرد الهی مطالبی را بیان می‌کنم. خود بنده از پایین پای ایشان - که آن موقع دور قبر مطهّرشان میله نبود - حاجت گرفتم و محبّت کردند و درخواستم را اجابت کردند. مردان الهی این‌گونه هستند.

یک بار مردم در مورد فقیه خراسانی دعوا داشتند، یک عدّه می‌گفتند: ایشان دیشب پیش ما بود و نماز خواند، یک عدّه دیگر می‌گفتند: چرا دروغ می‌گویید. آن هم در آن زمان که ایشان یک چهارپا و الاغی داشت و با آن این طرف و آن طرف می‌رفت. یکی می‌گفت: فلانی مگر یادت نیست فلان مطلب را از آقا سؤال کردی؟ می‌گفت: بله. آن‌های دیگر می‌گفتند: ما بعد از نماز، آقا را به منزلمان بردیم و با هم شام خوردیم. حالا شما می‌گویید از ایشان مسئله پرسیدید؟! شهر شما تا اینجا فرق می‌کند! آقا چند تا می‌شد! 

آیت‌الله العظمی حائری، فقیه خراسانی را قسم می‌داد که حتماً باید قم پیش ما بیایی؛ چون وقتی تو را می‌بینم مجدّداً یاد حضرت حجّت(عج) می‌افتم. آیت‌الله العظمی بروجردی می‌فرمودند: نگاه به این آقا، انسان را یاد نگاه به جمال حجّت(عج) می‌اندازد. ایشان چنین مرد الهی بودند که حالا به موقع در مورد ایشان صحبت می‌کنیم.

لذا ایشان نام نیکو از خود بر جای گذاشتند. خود ایشان یک جمله دارد، می‌گوید: اگر می‌خواهید دنیا داشته باشید، اگر می‌خواهید آخرت داشته باشید، بروید به علم اهل‌بیت(ع) بچسبید؛ آن‌وقت اخلاق پیدا می‌کنید، دنیایتان هم دنیای خوب می‌شود، آخرتتان هم آخرت خوب می‌شود و نام نیکو به یادگار می‌گذارید - این از جملات ایشان است -

*خستگی‌ناپذیری اهل علم در طاعت خدا!

پس طاعت در بستر علم به وجود می‌آید و اگر خواستیم مطیع خدا شویم، راهش همین است که باید متّصل به علم معصومین(ع) باشیم.

جالب این است که این آیه الهی در سوره زمر هم که می‌فرماید: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب‏» اوّل راجع به اهل طاعت می‌گوید و بعد می‌گوید: این‌ها همان‌هایی هستند که اهل علمند، «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُون‏». آیا آن کافر اهل عذاب بهتر است یا آن کسی که در همه ساعات شب در حال سجده و قیام، به عبادت پروردگار عالم پرداخته و از آخرت بیم‌ناک است و امید به رحمت پروردگارش دارد و اصلاً امیدی به اعمال خودش ندارد؟!

اصلاً یکی از خصوصیّات اهل علم، این است که می‌فهمند و درک می‌کنند که عمل خودشان هیچ است. لذا اگر بخواهیم مخلص هم بشویم، باید اهل علم باشیم. در مباحث اخلاص بیان کردیم که در روایتی آمده: فردای قیامت وقتی ملائکه‌الله پرونده مخلصین را می‌بینند، می‌بینند که پرونده‌شان خالی است. متعجّب می‌شوند، می‌گویند: خدایا! این‌ها پرونده‌شان خالی خالی است، نه چیز بد نوشته شده و نه چیز خوب، حالا حسابشان چگونه است؟ پروردگار عالم خطاب می‌کند: با این‌ها کار نداشته باشید، این‌ها مخلصین عالمند که فقط و فقط برای من کار کردند و من هیچی در پرونده آن‌ها ننوشتم؛ چون میخواهم امروز خودم آن را پر کنم. لذا او که عمل خوب را برای بهشت یا از ترس جهنّم انجام می‌دهد، خدا برایش می‌نویسد، امّا در مورد مخلصین می‌گوید: این همه اعمالش برای من بوده، من هیچ چیزی برایش نمی‌نویسم، امروز خودم می‌خواهم آن را پر کنم.

لذا چنین کسی فقط و فقط امیدش به رحمت خداست و دائم می‌ترسد و شب‌زنده‌دار است. در جلسات قبل بیان کردم که شخصی محضر میرزا جواد آقای ملکی تبریزی آمد، گفت: آقا! ما چرا نمی‌توانیم مثل شما باشیم؟ فرمودند: ما که این‌گونه که شما می‌گویید، نیستیم، امّا اگر شما فکر می‌کنید که چرا نمی‌توانید شب قیام کنید، برای این است که این بدن آماده نیست. آن که اهل معرفت و علم می‌شود، اصلاً خودش این بدن را می‌کشاند، خستگی برایش معنا ندارد و هر شب او را بلند می‌کند. آن عشقِ با پروردگار عالم بودن، آن چیزی که با معرفت به دست آوردند، آن خلوت با خدا و ... را با هیچ چیزی عوض نمی‌کند و همه عشقش، آن خلوت است.

عذر می‌خواهم مجبورم که این‌طور بگویم، نباید این مثال‌ها را بزنیم، به نظر من این مثال‌ها مثال‌های نه پیش پا افتاده، بلکه مثال‌های خیلی بدی است، ولی ناچارم. آن کسی که عشق مجازی دارد، همه خواسته‌اش این است که آن معشوقه‌اش را ببیند. لذا ساعت‌ها هم می‌ایستد و به ظاهر خستگی برایش معنا ندارد.

حالا آن کسی که عشق به خدا و معرفت به پروردگار عالم دارد، این بدن را هر چقدر هم خسته باشد، بلند می‌کند «آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً »، گاهی در سجده مدام صدا می‌زند: «سبحان ربی الاعلی و بحمده»، «سبحان اللّه، سبحان اللّه، ...» منزّه است. حالا اینکه معنی تنزیه هم چیست، درجاتی دارد. اینکه ما فکر می‌کنیم، درجات اوّلی است، امّا بعضی به آن‌جا می‌رسند که دیگر می‌فهمند چیست. چنین کسی این‌قدر عشق می‌ورزد که این سجده، طولانی شود و مدام بگوید: «سبحان اللّه، سبحان اللّه، ...»، از خدا هم می‌خواهد که خسته نشود و خدا هم این عشق را بیشتر می کند و به او می‌دهد. ما پنج بار بگوییم، شش بار بگوییم، هفت بار بگوییم، ده بار بگوییم، فکر می‌کنیم دیگر تکرار است، امّا او با هر «سبحان اللّه» به یک «سبحان اللّه» دیگر، به یک معرفت دیگر و به یک حال دیگر می‌رسد، یک چیز دیگری را متوجّه می‌شود و از این «سبحان اللّه» به آن «سبحان اللّه» حالش متغیّر می‌شود.

مثل نمازی که برای آقا جان هست که باید صد بار «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین» گفت. برای کسی که می‌فهمد، از این «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین» گفتن تا «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین» دیگر، اصلاً یک غوغایی است. آن موقع امثال من می‌خواهند تند تند این تسبیح را بگردانند و می‌گویند: حالا انشاءالله که صد تایش را گفتیم. امّا برای کسانی که می‌فهمند، یک موقع می‌بینید تسبیح تمام شد امّا مثل این‌که او نمی‌خواهد دل بکند. آقا! خسته شدی! چقدر ایستادی؟! گاهی صد «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین» گفتن اولیاء خدا دو ساعت طول می‌کشد! با هر «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین» مطلب دیگری را می‌فهمند. تا جایی که می‌بینید تسبیح تمام شد، امّا ماندند که چه کنند. از طرفی چون گفتند: صد بار بگویید، می‌خواهند اطاعت کنند، از طرف دیگر نمیتوانند دل بکنند. این‌ها اهل علمند.

«أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ‏» آیا آن کسی که در همه این ساعات شب در حال قیام و سجده است، از اخرت می‌ترسد و امید به رحمت خدا دارد، با دیگران برابر است؟! ببینید چه ارتباطی میان عبادات و علم دارد که بعد از آن، بلافاصله می‌گوید: این‌ها اهل علمند، «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ» این‌ها می‌دانند چه خبر است؛ یعنی علم حقیقی را این‌ها دارند و با کسانی که نمی‌دانند، قطعاً یکسان نیستند. «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب» این یک مثال و تذکار برای آن‌هایی است که اولوالالباب و اهل خرد هستند است.

لذا معلوم می‌شود اهل علم، اهل خرد هم هستند. بیان کردیم عین عقل، علم و عشق است، قافش قرب است و لامش لقاء است. عین عشق هم علم و عقل است، شینش شوق است، قافش قرب است و این‌طور با هم ترکیب شده است. لذا عاشق و عالم و عاقل یکی‌اند - یک مقدار بر روی این مطلب تأمّل کنید - عشق و علم و عقل یکی است، سه تا نیست و هربار یک‌طور تجلّی پیدا کرده، یک‌بار به صورت تجلّی عشق است، یک‌‌بار به صورت تجلّی عقل و یک بار هم به صورت تجلّی علم. ببینید چگونه می‌فرماید: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً‏» جدّی اگر عشق و حبّ نباشد، کسی می‌تواند با وجود خستگی، در ساعات شب بلند شود؟!

این چیست که مرحوم نخودکی ساعت‌ها در بام حرم رضوی مشغول رکوع بودند، به قدری که پشت ایشان با سطح برف مساوی شده بود و متوجّه سرمای هوا نبودند؟! البته بعضی باورشان نمی‌شود. یکی از اولیاء می‌فرمودند: این‌قدر این شبهه انداختند که آیا اصلاً چنین چیزی بوده یا خیر که با خودشان مکاشفه کردم. ایشان فرمودند: آن‌هایی که منکر می‌شوند، فردای قیامت فیلم من را خواهند دید- همان لفظ فیلم را آورده بودند - که من ساعت‌ها در بام حرم رضوی در حال رکوع بود، خادم‌ها در را بستند و رفتند - چون آن موقع درب‌ها را می‌بستند - ؛ بعد هم برف بارید، ولی من هیچ نفهمیدم؛ چون غرق در «سبحان ربی العظیم و بحمده» بودم و آن عظیم را می‌دیدم. «بحمده» آن حمد خدا چیست؟ عظیم چیست؟ تسبیح چیست؟

تا آدم نرسد، متوجّه نمی‌شود. وقتی نرسد، معلوم است اشکال و به قول ما طلبه‌ها إن‌قلت هم می‌آورد که مگر می‌شود؟! البته ما هم درست می‌گوییم؛ چون ما به آن مقام نرسیدیم و باورش مشکل است. لذا اگر قرآن نمی‌گفت که خیلی‌ها تکذیب می‌کردند. قرآن می‌فرماید: «آناءَ اللَّیْلِ» ساعات‌ شب، نمی‌فرماید: یک ساعت و نیم ساعت بلند می‌شوند، بلکه می‌فرماید: «آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً».

البته معلوم است من و شما باید همان ساعتی و ده دقیقه‌ای شروع کنیم، امّا ببینید آن‌ها چطور به اوج می‌رسند! «آناءَ اللَّیْلِ» ساعت‌ها، خسته نمی‌شوند. بالاخره هرچیزی خستگی می‌آورد، ولی خسته نمی‌شوند. آن چیست که خسته نمی‌کند؟ آن جز عشق است؟ خوب عشق از چه به وجود آمده؟ جز از باب علم؟!

لذا در این آیه بلافاصله می‌فرماید: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ» آیا آن‌هایی که می‌دانند، با آن‌هایی که نمی‌دانند، یکسان هستند؟ لذا آن‌ها می‌دانند چه خبر است، آن‌ها علم پیدا کردند که عاشق شدند و «آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً » هستند، اگر علم نداشتند که این کار را نمی‌کردند. اگر علم نداشتند، یک بار خسته می‌شدند و تمام می‌شد، می‌رفت. این‌ها به آن معرفتِ علمِ رسیدند که غوغاست!

این را ما دیدیم، خود بنده در بعضی از عرفای عظیم‌الشّأن دیدم. ما از مشهد با آیت‌الله العظمی مولوی قندهاری می‌آمدیم. ایشان در قدمگاه فرمودند: شما بروید، من خودم می‌آیم. ما به تعبیر عامیانه فضولی کردیم، دنبال آقا رفتیم که ببینیم چه می‌کنند. ایشان پیرمرد بودند و صدایشان درنمی‌آمد، امّا آنجا داد می‌زدند، فریاد می‌زدند، اشک می‌ریختند، ناله می‌کردند و یابن الحسن می‌گفتند. ایشان بالجدّ عاشق حضرت بودند. بعد هم به نماز مشغول شدند و مدام نماز خواندند و رها نمی‌کردند.

ایشان اصلاً طوری بود که هفته‌ای یک بار بیشتر غذای گوشتی نمی‌خوردند. مثلاً اگر منزل بعضی از آقایان می‌آمدند و دوبار می‌خواستند غذایی برای ایشان بیاورند که گوشت داشته باشد، می‌گفتند: آقا! مگر من حیوانم؟! چرا مدام گوشت می‌ریزید؟ چهار پاره استخوان بودند! پیرمردی نود و اندی ساله! چطور دو ساعت روی پا می‌ایستادند، دست را بالا می‌گرفتند و فریاد می‌زدند و اشک می‌ریختند و ناله می‌کردند.

ما نمی‌توانیم. ایشان معرفتشان زیاد بود، علمش زیاد بود، «آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً»، «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ» آیا آن‌ها که می‌دانند، با آن‌ها که نمی‌دانند، یکسانند؟! معلوم است که ما نمی‌فهمیم و آن‌ها می‌فهمند، آن‌ها علم دارند و عاشق هم می‌شوند، عاقل حقیقی هم آن‌ها هستند؛ چون فهمیدند بلیط برندگی کجاست، بردند و عاقلند.

«إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب» لذا هم علم و هم عقل را می‌آورد. تنها این خردمندان عالم هستند که می‌پذیرند، تذکّر برای آن‌هاست. دیگران نمی‌فهمند یعنی چه. این‌که امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «مَعرِفَةُ العِلمِ دِینٌ یُدانُ بِهِ» یعنی همین که اهل علم بالجد می‌فهمند و دین‌دار هستند. «بِهِ یَکسِبُ الإنسانُ الطّاعَةَ فی حَیاتِهِ» اصلاً چنین کسی تا زنده است، دیگر در طاعت است، معلوم است جایی نمی‌رود؛ چون می‌فهمد که انسان است و مقام انسانیت خودش را درک کرده و معرفت به خودش پیدا می‌کند. اصلاً به شیطان یک جواب مثبت نمی‌دهد، به نفس دون جواب مثبت نمی‌دهد، حالش، حال خوبی است و می‌فهمد حیات حقیقی او در همین است.

قبل از مجلس پیام شهیدی را خواندند که می‌گوید: به شهدا اموات نگویید، شما که نمی‌فهمید می‌گویید مرده، امّا آن‌ها که مرده نیستند! معلوم است جلوتر این‌ها را به بعضی‌ها نشان دادند. باور کنید به آن‌ها نشان می‌دهند که حیات یعنی چه.

*قلبی که مانند خانه‌ای خراب است!

لذا چنین کسانی می‌فهمند علم حقیقی چیست. برای همین است پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی‌‌(ص) فرمودند: «قلب‏ لیس‏ فیه‏ شی‏ء من الحکمة کبیت خرب‏» ؛ قلبی که اصلاً در او از حکمت چیزی در او نباشد، مثل خانه‌ای است که خراب شده است. یعنی قلب بی‌حکمت را به خانه خراب مثال می‌زنند. «فتعلّموا و علّموا و تفقّهوا» پس به دنبال علم باشید، دنبال این باشید که دانش و فهم خودتان را بالا ببرید. «و لا تموتوا جهّالا» و مثل اهل جهل نمیرید، «فإنّ اللَّه لا یعذر على الجهل» خدا از اهل جهل عذری را نمی‌پذیرد، «و امّا اهل العلم هم اهل الطّاعه» دنبال علم باشید که اهل علم، اهل طاعت می‌شوند. اگر حکمت در دل آمد، اهل طاعت می‌شود. لذا چه کسانی اهل طاعت هستند؟ کسانی که اهل علم هستند.

*چرا ما اهل طاعت نیستیم؟!

چرا اهل طاعت نیستیم (خودم و امثال خودم را می‌گویم)؟ چون اهل علم نیستیم. نفهمیدیم علم بما هو علم یعنی چه. اگر می‌فهمیدیم و عالم بما هو عالم بودیم، اهل طاعت و مطیع می‌‌شدیم. معلوم می‌شود بعضی‌ها که می‌گویند: یک عدّه چشم بسته و گوش بسته عبادت می‌کنند، برعکس است. عبّاد عالم کسانی هستند که اهل علم هستند. کسی که می‌گوید من عبادت نمی‌کنم؛ چون این‌ها تعبّدی می‌پذیرند، در اشتباه است.

آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی بیان می‌فرمایند: تعبّدی‌ها، تعقّلی‌ترین انسان‌ها هستند. هر که تعبّدی است، تعقّلی‌ترین است. اینکه از باب تعبّد می‌پذیرد، معلوم است که عاقل است. فرمودند: «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب». لذا یک عدّه این‌طور در مقام طاعت بالا می‌روند؛ چون علمشان زیاد است و اهل عقل و خرد هستند. می‌دانند که من بنده‌ام. این همه داد و بیداد و مقالی که هست که من مثلاً علم دارم، یعنی چه؟! اصلاً این علم را چه کسی داده است؟

شب گذشته یک روایت را دیدم که روایت خیلی عجیبی است، فرمودند: «النسیان فضل من اللّه تبارک و تعالی للانسان» فراموشی فضل خدا برای انسان است. چرا؟

دنبال چرایی‌اش بودم که دیدم آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن که علم غیب در وجود او جدّاً مثل انبیاء بود، ملّا فتحعلی سلطان‌آبادی، سلطان العارفین فرمودند: یک مصداق آن، برای کسانی است که ادّعای علم می‌کنند و موردی مانند آلزایمری که الان هست، برایشان پیش می‌آید که به او بگویند: ببین تو نمی‌توانی بگویی من خودم بودم. اگر پروردگار عالم بخواهد می‌گیرد. پس مدّعی نشو و منم منم نکن.

بیچارگی بشر همین است که تصوّر می‌کند خودش است. لذا اهل طاعت نمی‌شود. امّا اگر اهل علم شد، معرفت به پروردگار عالم و علم حقیقی را پیدا کرد، اهل طاعت می‌شود و خدا این علم را افزون می‌کند.

جلسات بعد إن‌شاءالله بیان می‌کنم که خدا به طاعت، علم را می‌دهد و به علم، طاعت را می‌دهد. یعنی این‌ها دست به دست هم دادند. هرکس مطیع‌تر شد، عالم‌تر می‌شود و هر کس عالم‌تر شد، مطیع‌تر می‌شود. یعنی کسانی که مطیع می‌شوند، علم بیشتری هم به آن‌ها مرحمت می‌شود. کسانی که اهل علم هستند، طاعت بیشتری هم خواهند داشت.

امّا وقتی این علم و طاعت نبود، دو تا جمله که می‌فهمد، یک لیسانسی که می‌گیرد، یا پایه چندی که می‌گیرد، فکر می‌کند خبری است. فکر می‌کند خودش است. لذا خدا نسیان را می‌آورد و این فضل خداست که بگوید: حالا به فرض ذهن تو خیلی عالی، غوغا، محشر است و اصلاً کسی مثل تو روی زمین نیامده، امّا این ذهن را چه کسی داده که این همه به این ذهنت فخر می‌کنی؟! خدا داده تا بتوانی اکتساب علم کنی. این را که نمی‌توانی بگویی خودم داشتم. وقتی که انسان این را می‌فهمد، اهل طاعت می‌شود و وقتی اهل طاعت شد، شب‌خیز می‌شود.

*فرمولی برای عادت به نماز شب

من یک فرمولی قبلاً دادم، باز هم بیان می‌کنم. کسانی که می‌خواهند نماز شب بخوانند، باید این بدن را عادت بدهند. دو رکعت نماز قبل از خواب بخوانید، دو رکعت هم قبل از اذان صبح. حداقل صد روز این کار را بکنید. بعد از صد و یکی دو روز؛ دو مرتبه، دو رکعت قبل از خواب، امّا چهار رکعت قبل از اذان صبح بخوانید. چون یک عدّه می‌گویند: ما یک مدّت نماز شب می‌خوانیم، بعد دیگر نمی‌توانیم بخوانیم. دلیل هم این است که این بدن باید عادت کند. بعد از صد روز، صد و ده روز، دوباره شش رکعت قبل از اذان صبح، دو رکعت قبل از خواب. باز دوباره صد روز که گذشت، هشت رکعت کنید. بدن باید آرام آرام عادت کند. بعد دوباره ده رکعت و بعد یازده رکعتش کنید که آخری به عنوان نماز وتر است.

*بدن اهل علم تحت سیطره‌شان است!

امّا اگر کسی اهل علم بود، این‌ها را نمی‌خواهد. این‌ها برای مبتدی‌هایی مثل من بیچاره است که بدنشان نمی‌تواند بکشد. امّا اگر اهل علم حقیقی و اهل معرفت بود، به خودی خود این بدن تحت سیطره علم می‌آید و خواب و خستگی معنا ندارد.

یکی از اولیاء خدا غریق رحمت الهی شد. کسانی که ایشان را در آخرین لحظات به بیمارستان برده بودند، گفتند: ما وقتی ایشان را بردیم، یازده شب بود. اوّل به یک بیمارستان بردیم، بعد به یک بیمارستان دیگر بردیم. دکترها نبودند. پروردگار عالم این‌طور می‌خواست و مقدّر شد که غریق رحمت الهی شوند.

می‌گفتند: در حین اینکه داشتیم می‌بردیم، می‌شنیدیم که دارد برای خودش إنالله می‌خواند. بعد دیدیم نماز شب می‌خواند. قلبشان گرفته بود و بر روی دوش همراهان خود افتاده بودند، امّا دهانشان حرکت می‌کرد و دیدند که دارند نماز شب می‌خوانند. لذا این مرعفت و علم و عشق، خودش بدن را می‌کشاند. بیمارستان لقمان آوردیم، داشتیم می‌بردیم، آقا گفتند: یک لحظه بایستید، گفتیم: چرا؟ گفتند: می‌خواهم وترم را بخوانم. حالا نماز شبش را خوانده بود و فقط وتر مانده بود. همین که ایستادند، افتادند. یعنی چنین حالی داشتند و نماز شب را رها نمی‌کردند. ما این‌چنین نمی‌توانیم. امّا آن‌ها تا لحظه آخر بدن را می‌کشند. کاری ندارند الان دارند می‌میرند یا خیر. می‌گویند: من چیز دیگر هستم. این عشق است. این علم است. این عقل است. دارند می‌میرند، امّا می‌گویند: من تا این نماز را نخوانم، نمی‌روم. رفتم که رفتم. این بدن دیگر طاقت ندارد، امّا می‌گویند: باید این نماز را بخوانم. می‌کشد. اهل علم به معنای حقیقی می‌فهمند.

لذا آن چیزی که بیان کردند: دو رکعت قبل از خواب بخوانید و ... برای ما است؛ چون بدنمان عادت ندارد. امّا آن که به معنای حقیقی اهل علم شد، این بدن را می‌کشد و آن را اهل طاعت می‌کند.

*اوّلین راه برای نزدیکی به حضرت حجّت(عج)

آنکه عشق به حضرت حجّت(عج)، آن هم با علم پیدا کرد، می‌فهمد «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السّماء» یعنی چه؟! آن‌وقت معلوم است دیگر دائم به یاد حضرت حجّت(عج) است و غلام حضرت می‌شود؛ چون واقعاً می‌فهمد.

دیگر مگر می‌شود که یک شب فراموش کند با آقا حرف بزند؟! می‌دانید علّت اینکه یک شب فراموش می‌کنیم، چیست؟ معلوم است، چون یاد حضرت حجّت(عج) نیستیم. چرا یاد حضرت حجّت(عج) نیستیم؟ چون گناه می‌کنیم، چون اهل طاعت نیستیم. یک گناهی کردیم که فراموش کردیم.

امّا آن کسی که به علم و معرفت امام‌شناس و حجّت‌شناس شد، معلوم است که به هیچ وجه آقا را ترک نمی‌کند. تازه یک چیزی یاد گرفته و به او گفتند: هر شب، هر شب، هر شب، با آقا جان قبل از خواب حرف بزن، به تو مرحمت می‌کنند، به یک سال نشده یک چیزی به تو می‌دهند. حتی او می‌گوید به من چیزی بدهند یا ندهند، من یاد گرفتم با آقا جان حرف بزنم، ممنون هستم که به من اجازه داده با او حرف بزنم. تازه مزه را چشیده، تازه به آن کیف رسیده، مگر رها می‌کند؟!

خوش به حال شما جوانان! من گاهی اوقات می‌بینم که تا اسم حضرت می‌آید اشک می‌ریزید، حالتان منقلب می‌شود، می‌فهمم آقاشناس شدید، عشق به آقا دارید، این عشق را سعی کنید زیاد کنید. راهش هم این است که گناه نکنید و چشم را مواظب باشید. اوّلین راه هم کنترل چشم است.

من این کد را به شما بدهم که هر کس می‌خواهد به آقا نزدیک شود، اوّلین راهش چشم است. چشم گناه‌بین، امام زمان بین نمی‌شود. پس عزیزم! چشمت را کنترل کن. چشمت را در کوچه و بازار، چشمت را در اینترنت و ... کنترل کن. آقای ما خیلی کریم‌تر از آن چیزی است که من و تو متوجّه شویم. چه کسی می‌گوید: نمی‌شود آقا را دید؟!

البته کسی که بگوید من دیدم، دروغگوست؛ چون کسی که خودش دید، آن قدر این خلوت را دوست دارد که هیچ‌وقت بر ملا نمی‌کند. در آینده اگر بشود، من یک بار می‌خواهم راجع به خلوت صحبت کنم، اصلاً خلوت یعنی چه؟ خود خلوت انس می‌آورد که اگر کسی خلوت داشته باشد دیگر دوست ندارد کسی خلوتش را بداند. لذا اینه که می‌گویند،  دروغگو هستند. چون اگر خلوت داشته باشند که نمی‌گویند. حالا یک موقعی کسی می‌فهمد، آن بحثش جداست. آن هم برای این است که خدا بگوید موجودیّت دارد، بدانید. و الّا کسی خلوتش را نمی‌گوید. این‌که می‌فهمند آیت‌الله قاضی، آیت‌الله بهجت و عرفای دیگر(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) ارتباط داشتند، برای این است که به من و شما بفهمانند که موجودیت دارد و می‌شود. والّا کسی که خلوت را چشید، دیگر معلوم است بازگو نمی‌کند.

اگر چشمت را کنترل کردی، آن‌وقت است که دیگر دوست داری هر شب با آقا جان حرف بزنی. معلوم است دیگر، وقتی انسان دائم یک کسی را صدا بزند، می‌شود صاحب‌خانه رویش را نشان ندهد؟! آن هم صاحب‌خانه‌ای که آن هم چه کریمی است؟!

آن قدر در می‌زنم این خانه را/تا ببینم روی صاحب‌خـانه را

ما یک چیزی راجع به معصومین(ع) به خصوص راجع به آقا جانمان که خلّص همه انبیاء و معصومین است می‌شنویم. امّا بیش از تصوّر ما، مافوق تصور ما، کریم هستند. می‌گویی: من ببینم؟ منی که بی‌لیاقتم؟ بله دیگر، کریم، کریم است.

فقط این چشم را کنترل کن، ببین چه غوغایی می‌شود. رمز و کدش هم چشم است، اگر می‌خوهی آقا جان را ببینی رمز دیدن حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)، چشم است، چشم را کنترل کن. مگر می‌شود آن کریم کرامت نکند؟! آن‌وقت نعوذبالله، نستجیربالله، دیگر کریم نیست. امّا او مافوق تصور من و شما کریم است. آن‌قدر کریم است که ما به واسطه اوست که داریم نفس می‌کشیم و رزق و روزی می‌خوریم. به واسطه آقا جانمان است که این انقلاب حفظ شد، همه چیز به واسطه آقا جانمان است.

«السّلام علیک یا مولای یا صاحب الزّمان»

وقتی فهمیدی که کریم است، آن‌ وقت بیشتر هم دوست داری با او حرف بزنی، خسته که نمی‌شوی، همان «آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً» است؛ این‌طور می‌شود دیگر، دائم دوست داری حرف بزنی.

یابن‌الحسن! آقا جان! ببین جوان‌های عزیز ما را، ببین که چطور اشک می‌ریزند، این‌ها که برای اخلاق، برای معارف، این ‌طور شوق دارند، عشق به شما دارند، آقای کریم! می‌شود رخ بنمایی؟! آقای کریم! می‌شود در عمر نا قابل ما ظهور کنی. آقای کریم! بدیم، می‌دانیم، می‌شود یک نگاهی کنی ما هم آدم شویم؟!

آقای کریم! چه بگویم؟ هفته دیگر مثل امشبی، شب ولادت زینب کبری است، می‌شود به خاطر آن داغ‌هایی که عمه جانتان دید، یک نگاهی به ما بکنی.

آقای کریم! می‌شود به خاطر مادر پهلو شکسته‌ات، به ما نگاه کنی؟

آقای کریم! می‌شود به خاطر، آی بمیرم، چنگ نزنم به قلب مبارکتان، امّا راه من هم همین است، چیزی برای جلب توجه ندارم، آقا! من بلد نیستم با شما صحبت کنم، آن عرفا هستند که می‌دانند با شما چطور صحبت کنند، ‌آقای کریم! می‌شود به خاطر آن صورت سیلی خورده مادرت ...  

«السّلام علیک یا  مولای یا بقیّة الله»


 

|لطفا اگر نظر ، پیشنهاد یا انتقادی دارید در قسمت "دیگر امکانات" سایت ما بر روی گزینه "تماس با ما" کلیک کنید و نظر خود را بگذارید تا رسیدگی شود|

  

|در جهت یاری ما وب ما رابازنشر کنید و در اختیار دیگر دوستان و اعضا خانواده قرار دهید|

  

صفحه گوگل پلاس ما کلیک کنید





طبقه بندی: مذهبی و آخرالزمان، 
برچسب ها:نماز شب، آموزش نماز شب، نماز، شب، عادت‌کردن به نماز شب، عارفانه، آیت‌الله روح‌الله قرهی، 

نوروزامسال

سلام خداحافظتون دوستان حلال کنید اگه خدابخادعیدامسال مهمان شهدادرمناطق عملیاتی دعاگوی شماهستمدنیای تصاویرمتحرک -ziba-gifs.mihanblog.com

نظرایت ایت ا...مکارم درموردتقارن نوروز امسالوایام فاطمیه


peyman10آیت الله مکارم شیرازی در پاسخ به یک استفتاء نظر خود را درباره تقارن ایام شهادت حضرت فاطمه (س) با جشن نوروز اعلام کرد.

متن استفتاء و پاسخ آیت الله مکارم شیرازی که در پایگاه اطلاع رسانی ایشان منتشر شده به شرح زیر است:

متن استفتاء: «نظر مبارکتان را نسبت به برگزاری مراسم جشن عیدانه در فروردین ماه سال ۱۳۹۳ که بعضی از روزهای آن مصادف با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) می­ باشد، مرقوم فرمایید.»

پاسخ: «احترام ایام شهادت بانوی اسلام فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بر همه لازم است بنابراین ایام فاطمیه اوّل ۱۳، ۱۴ و ۱۵ جمادی الاولی (۲۴، ۲۵ و ۲۶ اسفند ۱۳۹۲) و همچنین ایام فاطمیه دوم ۱، ۲ و ۳ جمادی الثانی (۱۲، ۱۳ و ­۱۴ فروردین ۱۳۹۳) باید به مراسم سوگواری آن حضرت اختصاص داده شود و از برکات آن بهره ­مند گردند.

ولی در بین این دو ایام، برگزاری مراسم دیگر (با رعایت تمام موازین شرعی) مانعی ندارد. ضمناً انجام مراسم سال نو مانند دید و بازدید، خانه تکانی، نظافت و امثال آن نیز مانعی ندارد.نقل از سایت افسران.

پیامک هایی که نباید بهشون توجه بشه

دوستان شاید شماهم تاحالاازاین دست پیامکا که فلان ذکررو بگو اگه تادوروزه دیگه حاجتتت روانشدو....یااینکه اگه این پیامک به دستت رسیدونفرستادی به فلان وفلان قسم یه بلایی سرت میادو....یا و یا ویا...دیگه بقیه اش روخودتون میدونید یادم اونوقتاکه موبایل همه گیرنبود یه نامه هایی ازاین دست منتشر میشد الان دیگه ازطریق پیامک وواتزاپ وفضای مجازی.دوستان باید بگم که اینهاهم جزو اون دسته از فعالیت های جنگ نرم دشمنه که مذهب ودین مارو به سخره گرفته وباانتشاراین مطالب به دیگران الغا میکنه که ماچه عقب مونده ایم وچه دین الکی یی داریم دینی که اگه مثلااین پیامک رو نتونی بفرستی گرفتار فلان بدبختی میشی در صورتی که دین ما نهایت مهربانی وعطوفت رو به دنیاعرضه کرده همچنین خود مردم هم خسته میشن چه بساکه بارهااز روی اکراه وازترس اینکه اگه اینو منتشرنکنم ممکنه بلایی سرم بیاد اقدام به انتشاراین مطالب کنند یااینکه فرد باگفتن اون ذکر وفرستادنش توقع براورده شدن حاجتش توی اون چندروزرو داشته باشه حال اونکه براورده شدن حاجت مصلحت هایی میخاد وشرایطی داره بهرحال بیایید با منتشر نکردن این مطالب وروشن کردن  مطلب برااون فرد فرستنده بااین خرافه مدرن مبارزه کنیم...عزیزان نفرستید ونترسید اتفاقی نمی افته اگه اتفاق بخادبیفته به این چیزانیست ...خداوندی که بارهاوبارهابرگناه بندگانش سرپوش گذاشته بزرگترازاین حرفاست